این مرگ حق توست،
ای خون زهرهها به تکتک انگشتهای تو
تبریک گفتم
این به خون تپیدن جسم تو را، پلید!
این «مرگ واقعی» ست!
پوسیدنی میان هالهی نفرت
گندیدنی میان چالهی لعنت
تو بوی جوی خون اشرفیان میدهی هنوز!
وقتی که دستهای بستهیشان بیسلاح بود
و بوی مردم کردستان
و بوی آیلان سوریهای از تو میرسد
و بوی نفرت کهریزک
حالا به گور گند مکافات خود برو!
قلبت که توبرهای ز کین و شقاوت بود
خالی شده ست و میرود اینک به چاه گند
تبریک من ولی
روان شده اینک به سوی دشت
با تکتک فروغیان دلاور که رسته باد،
گلزار لاله ها
ز خاک پر از عطرشان به یاد
من یاد میشوم
من باد میشوم
یک باد مست ز شادی که این زمان
تبریکها به لب،
پرواز میکنم سوی آونگ پیکری
یک طاهره،
که یک «طلوع» تازه به تاریخ رزم بود
من با رشید حرف میزنم اینک ز قلب خویش
پنجاه و دو شهید
اینک برابر تبریک شاد من
لبخند میزنند
گویم آهای رفیقان
اینک یکی ز قاتلان شمایان سزا گرفت
این انتقام خون شما را
زین قاتل پلید
شخص خدا گرفت
یک روز هم
ز شخص جانی اول
شاید که دور نیست
خدا را چه دیده ای!؟
با شور انقلاب
در روز موج توده مردم
از شخص جانی اول،
دستان ما گرفت.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر