کل نماهای صفحه

۱۳۹۴ مرداد ۱۵, پنجشنبه

ا یران-مقاومت-مجاهدین-بشنویم از امیر سید احمدی درمورد عموهاشیش ومادرشهیدش

سیدمحسن-سیدمحمد سیداحمدی
مجاهدین شهید محسن ومحمد سید احمدی

البته قبلش به این اشاره کنم که در سال‌60 بعد از حمله و هجومی که به خانه ‌مان داشتند مادرم رو شهید کردند و خودم به مدت 4‌سال در زندان بودم همیشه وقتی صحبت از خاطرات میشه خاطرات زیادی به ذهنم می‌زنه ولی همیشه دوتا از اون خاطرات خیلی قوی تر و انگیزاننده‌تر هست برام اولیش روزی بود که در واقع آخرین روزی بود که می‌خواستیم بریم ملاقات به ما ملاقات حضوری دادن که من رفتم با عموم داشتم صحبت می‌کردم همیشه عموم صبر رو به من یاد می‌داد، در اون آخرین ملاقات سؤالاتی از من کردش از این‌که در آینده چه‌کاره خواهی شد یا چه کاری رو ادامه می‌خواهی بدی؟ از این سؤالات زیاد از من می‌کرد. خاطره دومی که بیشتر به ذهنم می‌رسید بعد از این بود که خبر شهادت اونها رو به خانواده دادن چیزی که من از مادر بزرگ می‌دیدم اون صبر و مقاومت و پایداری بود که در برابر خمینی و در برابر این ابتلا براش پیش اومده بود. در واقع همه اون خانواده‌هایی که میامدن اونجا در واقع مادرم همه رو به صبر و پایداری هدایت‌شون می‌کرد. ... . الآن هم در واقع بعد از 20‌سال که از اون جریان می‌گذره که به اشرف آمدم من یعنی به ارتش آزادیبخش پیوستم همیشه سؤالات رو مرور می‌کنم می‌بینم بهترین جواب برای اون سؤالات همین بود که من در اشرف هستم. با تشکر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر